درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

حس مادرانه من همین الان یهویی

عشق من سلاااااااااااااااااام همین الان داشتم یه آهنگی گوش می دادم که حس می کنم حرفهای نگفته من به تو هستش  سرراه من خدا تو رو گذاشته می دونم خیلی هوای منو داشته  تو همونی که می خوامت تا همیشه نظرم همینه و عوض نمیشه  خوش به حال من که این روزا کنارم تورو دارم تورو دارم تورو دارم  زندگی با تو یه لطف دیگه داره خوشی دست از سر ما برنمیداره  عطر آرامشه تو هوای خونه حتی همسایمون اینو خوب میدونه  روی مبل خونه خوشبختی نشسته از من و تو نازنین نمیشه خسته جای قاب عکس یادگاری انگار شادی رو به جای قاب زدیم به دیوار  خوش به حال من که این روزا کنارم تورو دارم تورودارم تورو دارم ...
24 خرداد 1394

جشن خداحافظی با پوشک

دختر نازم یکشنبه دهم خرداد ماه برای آخرین بار شب پوشکت کردم و دوشنبه یازدهم ساعت ده صبح پوشکت رو دراوردی و برای همیشه با پوشک خداحافظی کردیم  به مناسبت این اتفاق خوب و قولی که بهت داده بودم کیک پوشکی ساختم،کیک مرغ درست کردم و ژله تصویری و تم پوشکی تهیه کردم و برات جشن خداحافظی با پوشک گرفتم تو این جشن کلی بهمون خوش گذشت و شما ذوق کرده بودی عزیز دلم و بعدش همه اش می گفتی اَمسِین جیششو نمیگه مامانی براش تبلد نمیگیره من جیشمو میگم تو برام تبلد گرفتی میز تزیین شده باتم و خوراکی های خوشمزه اینم میوه آرایی به سبک مامان آلوزو با سیب که جوجو درست می کنم خیلی دوست داری و تا آخرشو میخوری ژله بستنی که...
15 خرداد 1394

جشن تولد 30 ماهگی(آتلیه مامان 13)

هوراااااااااااااااااا درسای مامان ماهه شد عشق مامان اُمین ماهگرد تولدت مبارک  نازگلم چند روز بعد از سی ماهگیت یه تم تولد سفارش گرفتم که خیلی خیلی ناز بودش و خودم تا قبل این مدلی رو ندیده بودم و هوس کردم برات ماهگرد بگیرم با تم بی بی مینی موس و کارهای طراحیش رو انجام دادم و همراه با کار مشتری باهمدیگه بردیمشون چاپ و شنبه 9اُم خرداد ماه خونه رو مرتب کردیم و بعد دوتایی رفتیم بیرون به انتخاب شما کیک خریدیم و قبل از اومدن مهمونامون یکسری عکس تو آتلیه مامان گرفتیم و بعد هم کار تزیینات و چیدن خوراکی ها رو انجام دادیم ،هدیه ات رو کادو کردم و از اونجایی که اقوام من شهرستان هستن و مامانی هم همچنان عزادار هست و مامان ملک هم...
10 خرداد 1394

خاطرات دو سال و نیمگی و پوشک گیرون

دختر نازم سلام  از اونجایی که این روزها اتفاقات زیادی میفته و حافظه مامان یاری نمیکنه تا همشون رو ثبت کنه این ماه هم خیلی خیلی سرم شلوغ بود و کار داشتم تصمیم گرفتم چند شب یکبار یکسری از خاطراتت و بنویسم و پست موقت کنم تا چیزی رو جا نندازم عزیزم امیدوارم که اینجوری خاطراتت بدون هیچ کمی و کاستی ثبت بشه عشقم از چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت کم کم شروع کردم به از پوشک گرفتنت و هر یک ربع تا بیست دقیقه می بردمت دستشویی تا جیش کنی و ساعتها این کار و تکرار می کردم و آخر هم دقیقا بعد از برگشتن از دستشویی با اینکه زمان زیادی تو دستشویی بودیم اما بازم هم تو شورت آموزشیت جیش می کردی و با خنده می گفتی پی پی کردم شورتم  بالاخره ساعت یک ...
5 خرداد 1394
1